بسم الله

سه شنبه شب رفتم اصفهان و دو روز آخر دانشگاه را پیچیدم.فراز را خیلی وقت بود ندیده بودم و دلتنگش بودم و همچنین برای مسیح.مسیح را ندیدم چون داشت میرفت هرمز.ولی فراز را دیدم.یک روز اسکی در فریدون شهر،یک روز دیدن جیمز باند و یک روز کوهنوردی در سرمای وحشتناک کرکس.تجربه های عجیب و بیشتر از آن جنس هایی که رشد میکنی و حس میکنی داری یک چیزهایی به دست می آوری.با فراز شاید دو سال است که آشنا شدیم و دوست.به خاطر جبر جغرافیایی کم همدیگر را میبینم اما در همین مدت جاهای مختلفی رفته ایم و روزگار سر کرده ایم.یادم هست پارسال همین موقع ها بود که دلگیر بودم از دنیا و رفته بودیم ماسال و شب ساعت ده شب بالای مه داشتیم چایی میخوردیم.تنها بودیم در ماسال.انگار هیچ کس دلش نمیخواست آن موقع آن بالاها باشد.چه روزهایی بود.خاطره ها بوی خوشی میدهند.بوی روزهایی که درست و حسابی سپری شده اند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دکوراسیون داخلی ساتیر Curt raad education group Angela Stacey تشریفات و خدمات مجالس صبور | برگزاری مراسم عروسی و نامزدی بازاریابی دانلود موزيک شاد جديد پنل پیامکی مشهد،پنل اس ام اس مادام العمر ارزان