حالا که این حال بر من پیروز شده و چاقویش را بر گلویم فشرده است،دستی میخواهم که نجاتم دهد.یکی دو نفر به کمکم آمدند ولی این بار این غول سنگین تر از این حرف هاست.بعد از این مرگ دیگر دلم برای کسی اینجا تنگ نخواهد شد و کسی را نمیبینم.
درباره این سایت